دعوت مامون از امام به مجلس مباحثه بزرگان ادیان
مأمونبه وزیرخود،فضل بن سهل، دستور داد صابی - بزرگصائبین - و هربذ اکبر - بزرگآتش پرستان - و علمایزرتشتو نسطاس رومی و علمای ادیان دیگر راجمع کند تا با آنها سخنی را در میان بگذارد.
فضل بن سهل همهی آنها را جمع کرد. مأمون به آنها گفت:« من پسر عمویی دارم که میخواهم با او مناظره کنید. فردا صبحهمه شما نزد من حاضر شوید.»
فضل نوفلی روایت میکند که:
ما نزد حضرت رضاعلیه السلام نشسته بودیم که یاسر، خادمش، وارد شد و عرض کرد:« آقای من! مأمون خدمتشما سلام میرساند و میگوید فردا علمای ادیان مختلف نزد ما جلسهای تشکیل میدهند؛شما هم تشریف بیاورید.»
واکنش امام علیه السلام
امام فرمود:« به مأمون سلام برسان و بگو منمنظور تو را میدانم و انشاء الله فردا صبح در مجلس تو خواهم بود. »
وقتی یاسررفت، امام به من فرمود:« آیا میترسی آنها دلایل مرا رد کنند و مرا محکوم نمایند؟»
من گفتم:« فدایتان گردم! بله؛ چون آنها اهل مجادله و انکار هستند و هر چه راشما بگویید قبول ندارند. اگر بگویید خدا یکی است، میگویند چرا؟ اگر بگوییدمحمدصلی الله علیه و اله و سلم رسول خداست، میگویند رسالتش را ثابت کن. و بالاخرههر دلیلی بیاورید با مغلطه و سفسطه رد میکنند. از آنها بپرهیزید!»
امامفرمود: « مأمون از کار خود پشیمان خواهد شد. من با علمایتورات با توراتخودشان، با علمایانجیل با انجیلخودشان، با علمایزبوربا زبور خودشان، با صائبین به زبانعبرانی، با هرابذه به فارسی، و با علمای رومی به زبان رومی استدلال خواهم کرد وهمهی آنها را مجاب خواهم نمود. ولاحول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.»
فردا صبح حضرت رضا علیه السلام وضو گرفت و از منزل خارج شد. وقتی وارد مجلس شد،دید علمای ادیان و عدهای ازبنیهاشمو بزرگان و کارگزاران حکومتی نزدمأمون نشستهاند. با ورود امام، مأمون و همه حاضرین به پا خاستند.
استدلال امام درباره نبوت عیسی علیه السلام
مأمون امام را کنار خودنشاند، مدّتی با او گرم صحبت شد و سپس به جاثلیق گفت: « ای جاثلیق! ایشان پسر عمویمن، علی بن موسی الرضا، از فرزندانفاطمه،دختر پیامبراسلام، وعلیبن ابیطالب است. دوست دارم با او بحث کنی اما انصاف را هم رعایت نمایی.»
جاثلیق گفت:« ای امیرمؤمنان! چگونه بحث کنم با مردی که میخواهد با من از کتابیسخن گوید که من آنرا قبول ندارم و از سخنان پیامبری برای من دلیل بیاورد که به اوایمان ندارم؟!»
حضرت رضا علیه السلام در کمال آرامش فرمود:« ای نصرانی! اگرمن با انجیلی که تو قبول داری، با تو بحث کنم، آیا میپذیری؟»
جاثلیق گفت: « مگر من میتوانم آنچه را انجیل بگوید، رد کنم؟ بله؛ به خدا قسم، حتی اگر خوشایندمنباشد و به ضررم تمام شود، هر چه انجیل بگوید قبول دارم.»
امام فرمود:« اینک هرچه میخواهی بپرس!»
جاثلیق گفت:« دربارهی نبوّتحضرتعیسی چه می گویی؟»
امام فرمود:« به نبوت حضرت عیسی و کتابش اعتقاد دارمولی به عیسایی که نبوّت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را انکار کند، ایمانندارم.»
جاثلیق پرسید:« آیا شاهدی وجود دارد که حضرت عیسی به آمدن محمد مژدهداده است؟»
امام فرمود:« آیا یوحنای دیلمی را قبول داری؟»
جاثلیق گفت: « بهبه! نزدیکترین دوست مسیح!»
امام فرمود:« آیا یوحنا نگفت عیسی مرا به دین محمدصلی الله علیه و آله وسلم مژده داد و خبر داد که بعد از او ظهور خواهد کرد؟ و آیایوحنا این مژده را به یاران خود نگفت؟ و آیا آنها به محمد ایمان نیاوردند؟!»
جاثلیق گفت:« بله، ولی ما پیامبر عرب نمی شناسیم.»
استدلال امام از انجیل
امام شروع کرد به خواندن سفر سوم انجیل تا رسیدبه نام مبارک محمد صلی الله علیه و اله و سلم. بعد فرمود:« ای نصرانی! به حق مسیح ومادرش سوگند، آیا من عالم به انجیل هستم؟»
گفت: « آری »
امام مطالبمربوط به حضرت رسول اکرم و اهل بیت و امتش را از انجیل قرائت کرد و سپس پرسید:« اینصرانی، در برابر این گفتههای انجیل چه میگویی؟! اگر انجیل را قبول نکنی و حضرتعیسی وحضرتموسی را تکذیب کنی که قتلت واجب است!»
جاثلیق گفت: « من به مطالب انجیلایمان دارم.»
سپس از حضرت رضا علیه السلام اسامی حواریون (یاران نزدیک حضرتعیسی) را پرسید.
امام نام آنها را یک به یک بیان کرد و سپس فرمود:« اما مابه عیسای شما به جهت ضعفی که در عبادت و روزه و نماز داشت، اعتراض داریم!»
جاثلیق عصبانی شد و گفت: « من گمان می کردم امروز در میان ملتاسلام ، از شماداناتر کسی نیست! عیسی همهی شبها بیدار بود و روزها روزه میگرفت و در عبادت هرگزکوتاهی نمینمود!»
امام فوراً فرمود:« اگر چنین است، حضرت عیسی برای چه کسینماز میخواند و روزه میگرفت؟! شما که میگویید عیسی خداست!»
جاثلیق چیزینگفت.
امام فرمود:« ای جاثلیق! من زنده کردن مردگان را به دست حضرت عیسیعلیه السلام را انکار نمیکنم، ولی او به اذن خداوند مردگان را زنده میکرد.»
جاثلیق گفت:« زنده کردن مرده از افعال خداوند است و هر کس چنین کند یا کر و کوررا شفا دهد، شایسته عبادت است.»
امام فرمود:« الیسع (یکی از پیامبران) نیز مانند حضرتعیسی، مردگان را زنده میکرد و کورها را شفا میداد و روی آب راه میرفت، ولی امتاو هرگز او را خدای خود ندانستند. حضرت حزقیل( یکی دیگر از پیامبران) سی و پنج هزارمرده را در یک روز زنده کرد؛ در حالیکه شصت سال بود از دنیا رفته بودند و این مطلبدر تورات هست. ای راس الجالوت! آیا این مطلب در تورات نیست؟»
گفت:« چرا.»
امام فرمود: « قریش نزد رسول خداآمدند و گفتند:« مردگان را زنده کن!» رسول اکرم امیرالمؤمنین علی علیه السلام راخواست و فرمود: « به گورستان برو و افرادی را که اینها نام میبرند، صدا بزن و بگومحمد میگوید به اذن خداوند از جای خود حرکت کنید!» آنان زنده شدند و به رسالتپیامبر اسلام اقرار کردند.
آری، پیامبر اسلام بیماران و دیوانگان را شفامیداد و با حیوانات سخن میگفت ولی ما مسلمانها او را خدای خود نگرفتیم. همچنینیکی از انبیاءبنیاسرائیل به امر خداوند به یک مشت استخوان پوسیده خطاب کرد که « به اذن خداونداز جای خود حرکت کنید.» آنها همه زنده شدند. ابراهیمخلیل پرندگانی را قطعه قطعه کرد و آنها را کوبید و هر قسمت را سر کوهی قرارداد؛ وقتی آنها را خواند، همه زنده شدند.
حضرت موسی با هفتاد نفر ازبرگزیدگان امّت خود بهکوه طوررفت و آنها در اثر درخواست نابجایخود که گفتند میخواهیم خدا را ببینیم، به وسیلهی صاعقهای هلاک شدند. آنگاه حضرتموسی دعا کرد و آنها زنده شدند. زنده کردن مردگان به دست پیامبران الهی نمونههایبسیار دارد.
من این داستان ها را نقل کردم تا نتوانی آنها را رد کنی. آیا هر کسمردگان را زنده کند باید پرستش شود؟ اگر چنین است پس همهی این پیامبران باید پرستششوند. چه می گویی؟!»
جاثلیق گفت:« حق به جانب تو است و خدایی جز خدای یگانهنیست.»
دلیل اختلاف اناجیل چهارگانه
سپس امام رضا علیه السلام به راس الجالوترو کرد و فرمود:« تو را به حقآن ده آیهای که بر حضرت موسی علیه السلام نازل شد،آیا خبر محمد صلی الله علیه و آله وسلم را در تورات ندیدهای؟»
رأس الجالوتگفت: « چرا.»
امام پرسید:« آیا در انجیل گفتار عیسی علیه السلام را دیده ایکه فرمود « من بهزودی نزد خدای خود میروم و بعد از من " فارقلیطا" خواهد آمد و بهحقانیّت من گواهی خواهد داد، همانگونه که من به حقانیّت او گواهی میدهم؟»
جاثلیق گفت:« آری؛ این سخنان در انجیل هست.»
امام فرمود:« به شما بگویمانجیلی را که گم کردید، در کجا یافتید؟»
جاثلیق گفت:« ما فقط یک روز آن را گمکردیم و دوباره بدون هیچ کموکاستی پیدایش نمودیم.»
امام فرمود:« اطلاع تونسبت به انجیل بسیار کم است. اگر آن را فقط یک روز گم کردهاید، چرا در آن این همهاختلاف است؟ بدان هنگامی که انجیل از میان شما گم شد، نصاری دور هم جمع شدند تاببینند چه باید بکنند.
«لوقا» و «مرقابوس» گفتند انجیل در سینهی ما محفوظ است،آن را خواهیم نوشت.
سپس با «یوحنا» و «متی» دور هم جمع شدند و این چهار انجیلرا نوشتند. لذا اناجیل چهارگانه با هم اختلاف دارد.»
جاثلیق گفت:« من امروزفهمیدم که مطلب از چه قرار بوده؛ و بر فهم و علم من افزوده شد.»
سپس امامرضا علیه السلام نمونههایی از اختلاف میان انجیلها را بیان فرمود؛ به طوری کهجاثلیق گفت:« لوقا و مرقابوس و متی در مورد حضرت مسیح، شهادت دروغ دادهاند.»
سپس گفت: « ای دانشمند مسلمانان! مرا معاف بدار و بگذار دیگران سؤالات خود رامطرح کنند که به مسیح سوگند، در میان علمای مسلمانان، کسی مانند شما نیست.»
اثبات نبوت پیامبر اسلام با کتب آسمانی
مناظره حضرت با رأس الجالوت:
امام رضا علیه السلام رو به رأس الجالوت، بزرگ یهودیان، کرد و فرمود: «تومیپرسی یا من بپرسم؟»
گفت:« من میپرسم؛ ولی باید از تورات و انجیل یا زبورداود وصحفابراهیم و موسی با من صحبت کنید. شما نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلمرا چگونه اثبات می کنید؟»
فرمود: « موسی بن عمران و عیسی بن مریم و داود بهنبوت او شهادت داده اند.»
راس الجالوت گفت: « کجا؟»
امام فرمود:« مگرحضرت موسی به بنی اسرائیل وصیّت نکرد که به زودی پیغمبری از برادران شما خواهد آمد؛او را تصدیق کنید؟»
گفت:« بله؛ این سخن موسی است.»
امام فرمود: « آیا ازبرادران بنی اسرائیل پیغمبری جز محمد آمده است؟»
گفت: « نه »
امام فرمود:« مگر در تورات نیامده که نور از کوه طور و کوه ساعیر و کوه فاران ظهور کرد؟»
گفت:« بله؛ اماتفسیرش چیست؟»
امام فرمود:« ظهور نور درطور سیناهمانوحی خداوند است برموسی علیه السلام و روشنی کوه ساعیر همان وحی است به حضرت عیسی علیه السلام؛ ومقصود از نوری که از کوه فاران آمده، رسالت حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلماست. زیرا فاران نام یکی از کوه های اطرافمکه است که رسول خدا از آنجامبعوث شده است.»
سپس حضرت رضا علیه السلام نمونههایی از مژدههای پیامبرانرا که در تورات آمده ذکر کرد و از قول « شعیای پیغمبر » و « حیقوق پیغمبر » نشانههای حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم را بیان فرمود و از کتاب زبور داود،قسمتی را برای راس الجالوت خواند که تنها دربارهی حضرت محمد صلی الله علیه و آلهوسلم صدق میکرد.
پرسش امام از راس الجالوت
سپس فرمود:« ای رأس الجالوت! من از تومیپرسم دلیل نبوت حضرت موسی علیه السلام چیست؟ »
راس الجالوت گفت:« شکافتندریا، تبدیل عصا به اژدها، جاریکردن آب از سنگ، انتشار نور از انگشتها و معجزاتدیگرش. »
امام فرمود: « راست گفتی. اگر کارهای خارق العاده دلیل بر نبوت حضرتموسی است، پس چرا شما به نبوت حضرت عیسی اقرار نمیکنید؛ در صورتی که او مردهها رازنده می کرد، بیماران صعب العلاج را شفا می داد و از گل پرنده میساخت و به آنهاجان میبخشید؟»
راس الجالوت گفت:« ما این معجزات را از عیسی ندیدهایم. »
امام فرمود:« شما معجزات موسی را هم ندیدهاید، فقط از اصحابش شنیده اید.»
رأس الجالوت از جواب عاجز شد و چیزی نگفت.
امام رضا علیه السلامفرمود:« جریان حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم هم چنین است. او کتابی نخواند وسر کلاس معلّمی حاضر نشد، ولی کتابی آورد که از گذشتگان و آیندگان تا روزقیامتخبر میدهد. او از اسرار مردم خبرمیداد و معجزاتی فراوان و غیر قابل شمارش داشت.»
مناظره با عمران صائبی
امام با هربذ اکبر که عالم زرتشتیان بود سخنیکوتاه گفت و او نیز از جواب عاجز شد.
سپس فرمود:« هر کس سؤالی دارد، بپرسد.»
عمران صائبی که از علمای زبردست بود، گفت: «من با افراد زیادی درکوفه وبصره بحث کردهام ولیکسی نتوانسته به من ثابت کند که این جهان خدای واحدی دارد. شما برای من ثابت کنید.»
امام با او به مباحثه پرداخت و آنقدر درباره وجود خداوند و صفاتش صحبتکردند که سرانجام عمران گفت:« شهادت می دهم که "الله" همان گونه است که شما وصفکردید و او را یگانه شمردید؛ و شهادت می دهم که محمد بنده اوست که به دین حق وهدایت از جانب او مبعوث شد.»
سپس خود را به خاک انداخت و سجده کرد و مسلمان شد.
سایر حضار که دیدند عمران، با اینکه در مباحثه بسیار قوی بود، مسلمان شده، جرأتنکردند چیزی بگویند و همگی از مجلس خارج شدند.
عمران پس از مسلمان شدن
حسن بن محمد نوفلی در ادامهی روایت میگوید:
آن شب امام علیه السلام عمران را برای شام دعوت کرد. سپس یک دست لباس و یک مرکببا ده هزار درهم به عمران هدیه کرد و او را سرپرست صدقاتبلخقرار داد. مأمون هم ده هزار درهم و فضلبن سهل نیز پول زیادی به او بخشیدند.
از آن پس عمران در دفاع از اسلام با علمایادیان دیگر بحث میکرد و آنها را شکست میداد.
منابع:
· بحار الانوار، ج 49، ص 173. ح 12.
· از عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 154-178.
· اخبار و آثار حضرت امام رضا علیه السلام ص 600 تا 614.
:: بازدید از این مطلب : 96
|
امتیاز مطلب : 51
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17